وجدان...
یا رفیق من لا رفیق له
سلام
سر ظهر
روی چمن های سبز حاشیه خیابون
سه تا دختر
شاد
خندون
با لباس های مندرس و داغون
نون خالی دارن می خورن
شایدم کمی پنیر
قلبم تیر میکشه
...

ما بهشون چی میگیم؟
کولی!
چرا؟
چن ما میتونیم لباس انچنانی بپوشیم و اونا...
چن ما افتخار می کنیم که فلان جا میشنیم و اونا...
چن ما رستوران با کلاس می ریم و اونا...
گلوم درد میکنه اما کاش وجدانمم...

سلام
سر ظهر
روی چمن های سبز حاشیه خیابون
سه تا دختر
شاد
خندون
با لباس های مندرس و داغون
نون خالی دارن می خورن
شایدم کمی پنیر
قلبم تیر میکشه
...


ما بهشون چی میگیم؟
کولی!
چرا؟
چن ما میتونیم لباس انچنانی بپوشیم و اونا...
چن ما افتخار می کنیم که فلان جا میشنیم و اونا...
چن ما رستوران با کلاس می ریم و اونا...
گلوم درد میکنه اما کاش وجدانمم...


التماس دعای فرج
یا حق